حسین یاری و مهراوه شریفی نیا
در این پست جدید ترین و زیباترین عکس های حسین یاری بازیگر موفق سینما و تلویزیون را گرد آوری کردیم در ادامه این تصاویر را مشاهده کنید
بیوگرافی کامل حسین یاری
حسین یاری در تاریخ 16 دی 1346 در ملایر متولد شده است. سه فرزند دارد و داری مدرک دیپلم. بازیگری را از تئاتر و در سال 1360 آغاز کرد.
حسین یاری در واحد دوبلاژ صدا و سیما به عنوان گوینده هم فعالیت کردهاست. با فیلمهای دفاع مقدس شناخته شد که در این ژانر موفق بود و برای بازی در فیلم «آخرین مرحله» جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از چهاردهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.او بازی در نقشهای دیگر را هم با فیلمهای «سرعت» و «دنیای وارونه» تجربه کرد که برای او تجربه گرانقدری بود. بازی او در «بلوغ» تحسین منتقدان را برانگیخت و دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در این فیلم از هجدهمین جشنواره فیلم فجر بدست آورد.او با بازی در مجموعه «شب دهم» توانست با بازی در نقش حیدر در میان عموم محبوبیت زیادی کسب کند. او در سال 1383 فیلم «معادله» را بر پرده سینماها داشت. او هم اکنون بازنشسته بانک مرکزی جمهوری اسلامی و ساکن شهر تهران است.
مصاحبه ای خواندنی با حسین یاری و خانواده اش :
آنقدر نکات جالب و شنیدنی در مصاحبه با حسین یاری پیش آمد که حتی نمی دانیم از کجا شروع کنیم از قرار مصاحبه اش که خیلی اتفاقی و پیش بینی نشده بود تا قرار عکاسی و دیدن همسر و بچه هایش تا لحظه ای که او را در دفتر مجله دیدیم.هنوز باورمان نمی شد پس از 7 سال سکوت برای گفتگو به دفتر مجله ما آمده و مقابلمان نشسته است.شاید دوری او از مطبوعات کار ما را از این جهت سخت تر می کرد که نمی دانستیم از کجا شروع کنیم.و اینکه آیا میتوانیم به زندگی خصوصی او سرک بکشیم یا نه …
با این اوصاف اوایل گفتگو شروع هر سوال به یک “آقای یاری” مزین شد در طول مصاحبه واکنشهای حسین یاری به هر سوال دیدنی بود گاهی به هیجان میآمد و با صلابت پاسخ میداد گاهی هم صبورانه و با خنده ای شیرین!
وقتی با اضطراب تمام صحبت را به زندگی خانوادگی اش کشاندیم برخلاف تصور بسیار راحت و خودمانی پاسخ داد .آن قدر حضورش درمجله غیرقابل باور بود که بسیاری ازهمکاران به وجد آمده بودند تا با او عکس یادگاری بگیرند.زمانی که قرار شد از یاری به همراه فرزندانش عکاسی کنیم از این موضوع بسیار استقبال و ما را به منزلش دعوت کرد.بماند که ماچطور منزل او را پیدا کردیم و مهمانشان شدیم اما هرچه بود در آن یکی دوساعت که مزاحمشان بودیم از فضای گرم و صمیمی خانه اش، شیطنتهای علی کوچولو و مهربانیهای همسرش بسیار لذت بردیم .تصویری که از یاری در ذهن مان بود با وجود بازیها و شوخی های که مقابل دوربین عکاسی با علی انجام می داد کاملاً تغییر کرد این قدر که دیگر ترسی نداشتیم از این او را یک دوست راحت و صمیمی بدانیم پس از این همه سال نگفتن حرفهای او خواندنی است.
سینما نبود فوتبالیست می شدم :
اگر برایم سینما جدی نبود الان در یکی از تیمهای فوتبال و حتی تیم های باشگاهی بازی می کردم.
من هم دوره محمدرضا حیدریان (کاپیتان سابق تیم ملی فوتسال) هستم او بچه محلمان بود. با هم سالهای سال گل کوچک بازی می کردیم ، فوتبالم در سطحی بود که صادقانه می گویم محمدرضا حیدریان روی آن قسم می خورد.ولی در فوتبال به قول معروف گل بزرگ، توفیق آنچنانی نداشتم در سالن خوب بودم البته الان هم بازی می کنم اما نه به آن خوبی چون شرایط سنی و طراوت خیلی مهم است ولی به هر حال گلیم خودم را از آب بیرون می کشم.
جنگ و جدال میان بانک و سینما:
هیچ وقت نخواستم خودم را در بانک مطرح کنم و از این قضیه ابا داشتم.تعریف ام از خودم یک کارمند در آنجا بود و هنوز هم هست اصلاً دنبال امتیاز ویژه ای نبوده ام وقتی یک جا مشخص تر می شوی علی رغم آوانسی که به تو می دهند گاهی اوقات برعکس و بدتر هم رفتار می کنند !وقتی با همکارانت در یک سطح هستی کافی است یک ذره از آنها پیشی بگیری آن وقت است که اگر دستشان به تو برسد تو را پائین می کشند ! این در محیط کارمندی بسیار شایع است مگر اینکه خیلی فاصله داشته باشی تا دستشان به تو نرسد.پس از پخش کارها و به خصوص شب دهم، برخوردها خیلی تغییر کرد و ویژه تر شد؛ به هر حال وقتی مورد توجه هستی وجه دیگری برایت قایل هستند اما گاهی اوقات هم خلاف این موضوع می شد.در برابر انعطاف هایی که نشان می دادند می گفتند تکلیف ات را معلوم کن یا بانک یا سینما ! و من مدام درحال جنگ و مقاومت بودم.
از میان صحبتها :
- در انتخاب بین بازیگری و کارمند بانک قطعا بانک را کنار می گذاشتم چون نمی توانم بازی نکنم.
- سال 71 ازدواج کردم به سالن شرکت نفت و بانک مرکزی می روم و بازی می کنم.
- سروش و سارا با هم مشکلاتی دارند اما هردو علی را خیلی دوست دارند و به قول معروف از دوست داشتن زیاد قورت اش می دهند.
- امیدوارم بابت چیزهایی که دارم هیچ وقت مغرور نشوم (که فکر کنم اینها مال من است) باید یادم باشد پشت ماجرا اراده ای بوده که آنها را برایم حفظ کرده و می کند.
- در جنوب شهر به دنیا آمدم و در آنجا بزرگ شدم خیلی فضای آنجا را دوست دارم خیلی ها به خودم می گویند که تو شبیه حیدر خوشمرام هستی.
پدر دوستت داریم
فرزندان حسین یاری هم مثل خودش متواضع و مهربان بودند وقتی راجع به پدر از آنها سوال می کردیم حس افتخار را در چشمشان می دیدیم به تعارف برادر بزرگتر اول سارا صحبت می کند .
سارا از اینکه همه پدرش را می شناسند خوشحال است. گرچه گاهی اوقات به خاطر این موضوع در میان همبازیها اذیت می شود اما لذتش را هم انکار نمی کند.
سروش می گوید : وقتی 5 سالم ام بود با فیلم بلوغ متوجه شدم که پدرم بازیگر است و درمیان تمام کارهای پدر به آن فیلم خیلی علاقه دارم.
ارتباط سروش با پدر خیلی دوستانه است و صحبتهایشان بیشتر در مورد سینماست. او به فوتبال بازی کردن با پدرش اشاره می کند و البته حرفه ای بودن پدر در این ورزش .
حسین یاری : من با پسرم سروش فوتبال می روم خیلی پسر با ظرفیت و با جنبه ای است خودش خطوط قرمز را نگفته ملاحظه میکند به موقع من پدر هستم و به موقع همبازی، که این خیلی مهم است. سروش کلاً برایم خیلی جالب است.